جدول جو
جدول جو

معنی پس اندازی - جستجوی لغت در جدول جو

پس اندازی
(پَاَ)
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
لغت نامه دهخدا
پس اندازی
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
تصویری از پس اندازی
تصویر پس اندازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
دست درازی و تجاوز به مال و جان کسی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ اَ)
پس اندوخته. پس انداز:
گر ملک فریدونت پس اندوز بود
روزت ز خوشی چو عید نوروز بود
در کار خود ار بخواب غفلت باشی
ترسم که چو بیدار شوی روز بود.
وزیر سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل (از تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
ذخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی.
- صندوق پس انداز، صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ اَ)
عمل شش انداز، یعنی کسی که شش گوی مدور در هوا اندازد..
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ)
تجاوز. غارت. تاراج. تطاول. تصرف بیجا. تعدی. تجاوز به مال و جان کسی. دست درازی.
- دست اندازی کردن، تجاوز کردن. تعدی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس اندوز
تصویر پس اندوز
پس افت پی انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا انداز
تصویر پا انداز
فرشی که در دو سوی در ورود اطاق می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
گویی یا جامی زرین یا ظرفی پر از سکه طلا و مانند آن بر قپق نصب می کردند و سپس تیراندازان سوار چابکدست آنرا هدف قرار می دادند و هر کس که آن شانه را بتیرمی زد و از فراز قپق بزیر می آورد جایزه ای گرانبها می گرفت. توضیح این بازی از جمله تفریحات گوناگون پادشاهان صفوی و مخصوصا شاه عباس بزرگ بدان علاقه وافر داشت. در قپق اندازی سواران تیر انداز مجبور بودند که در حال تاخت هدف را از فراز قپق بزیر اندازند و پیداست که این کار مهارت و چالاکی بسیار لازم داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
تجاوز، غارت، تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست اندازی
تصویر دست اندازی
((~. اَ))
تعدی، تجاوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قپق اندازی
تصویر قپق اندازی
((قَ پَ یاپُ. اَ))
قبق اندازی، گویی یا جامی زرین یا ظرفی پر از سکه طلا و مانند آن بر قپق نصب می کردند و سپس تیراندازان سوار چابک دست، آن را هدف قرار می دادند و هرکس که آن نشانه را به تیر می زد و از فراز قپق به زیر می آورد، جایزه ا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
((پَ اَ))
ذخیره، اندوخته
فرهنگ فارسی معین
تجاوز، تخطی، تطاول، تعدی، تعرض، دست درازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اندوخته، پس افت، پس افکند، ذخیره، صرفه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع بازی های بومی که با توپ انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده های سکوی خانه، دستاویز کنار پله، چاله
فرهنگ گویش مازندرانی